دلیل انحصارگرایی اسلام در حقانیت
پرسش :
چرا اسلام فقط خود را برحق و دیگران باطل می داند؟!
پاسخ :
قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(1)؛ (دین حقیقی در نزد خداوند اسلام است). همچنین می فرماید: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ»(2)؛ (هر کس دینى غیر از اسلام براى خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد).
در اینجا سوالی پیش می آید که چرا باید همه انسان ها باید از دین واحدی پیروی کنند؟ و چرا خداوند دین حقیقی را منحصر در اسلام کرده است؟
این بحث در زمره یکى از مباحث مهم دین پژوهى به نام «انحصارگرایی و تکثرگرایى دینی» طرح می شود و آنچه در اینجا به بررسی آن خواهیم پرداخت حقانیت عرضی ادیان (حقانیت ادیان در کنار هم) است.
اولین اشکال وارد بر این نظریه، در مورد «پیش فرض های» آن است:
1- ایشان دین را ساخته فکر انبیاء و حاصل تجربه آنها دانسته است. او می پندارد هر یک از انبیاء به مانند فلاسفه، برداشت و تفسیری از حقیقت یا همان نور مطلق واحدی که شهود کرده، ارائه می نماید. نگاهی که منجر می شود بگوییم: اولا خود انبیاء نیز به حقیقت آن نور واحد نرسیده اند؛ زیرا هر کدام بر اساس میزان فهمش، برداشت متفاوتی داشته و آن را ارائه داده است. ثانیا تعالیم انبیاء معجونی از حقیقت و فرهنگ جامعه شان می شود که به هیچ وجه نمی توان به مطابقت آن با حقیقت اطمینان پیدا کرد.
این درحالی است که ما انبیاء را عالم و آگاه به حقایق دانسته و تمام افعال و سخنانشان را منطبق بر خواست و اراده خداوند می دانیم: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»(4)؛ (و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید. آنچه آورده، چیزی جز سخن خداوند نیست که به او وحی شده است).(5)
2- دومین پیش فرض، تأثیر پذیری انبیاء از محیط، فرهنگ و اجتماعشان می باشد. درحالی که انبیاء نه تنها تحت تأثیر فرهنگ و جامعه شان نبوده اند بلکه تأثیرگذار در آنها بوده اند. مطالعه زندگی پیامبران(علیهم السلام) نشان می دهد آنها از سرسخت ترین مبارزان علیه فرهنگ و آداب و رسوم غلط جوامع خود بوده اند؛ به حدی که حتی از بذل جان خویش در راه حقیقت هیچ ابایی نداشتند. به عنوان نمونه می توان به حضرت نوح(علیه السلام) اشاره کرد که 950 سال از عمرش را در راه دعوت به حق و مبارزه با عقاید باطلی که سراسر جامعه اش را فرا گرفته بود صرف کرد؛ و یا حضرت ابراهیم که در جامعه ای بت پرست رشد یافت اما قهرمان توحید بود و ... .
این نظریه «جمع بین نقیضین» است؛ چرا که نمی توان نظرات متناقض را به صورت همزمان صحیح دانست؛ نمی شود یک چیز در عین حال که سفید است سیاه باشد و از همان منظری که واحد است، متعدد باشد. به همین دلیل می گوییم که حق نمی تواند متعدد باشد؛ چرا که نقطه مقابل آن باطل است؛ لذا نمی شود هم تناسخ و «چرخه سمسره» هندویسم را بپذیریم و هم به حق بودن «معاد» معتقد باشیم، هم بگوییم خدا یکتاست و هم بگوییم سه تاست، هم بگوییم «لم یلد و لم یولد» و هم بگوییم عیسی پسر خداست یا فرشتگان دختران خدایند و ... . پس ناگزیر باید یکی را پذیرفت و به بطلان دیگری رأی داد.(6)
از این رو معتقدیم که روح و جوهر همه شرایع آسمانی یک چیز بوده، و دعوت همه پیامبران الهی حول این محور صورت پذیرفته است. آنها همگی از بشر خواسته اند که تسلیم خداوند و مطیع اوامر و نواهی او باشند؛ لذا می بینیم که خداوند می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»؛ (دین حقیقی در نزد خداوند اسلام است)، و در آیه 67 سوره آل عمران از حضرت ابراهیم(علیه السلام) به عنوان مسلمان یاد می کند: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ (ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلکه حق گرایى فرمانبردار بود و از مشرکان نبود).
در واقع در دعوت پیامبران اصلا تعدد و کثرتی وجود ندارد؛ تفاوت، تنها در اینست که هر پیامبر جدید صاحب شریعتی که مبعوث می شده، بر اساس رشد و تکامل بشر، دین کاملتری ارائه می کرده است. به تعبیر دیگر: هر پیامبر جدید، آن حقیقت واحد و آن نور مطلقی که انسان به صورت فطری به آن گرایش دارد را به صورت کاملتر و مفصل تر به او ارائه نموده است و او را گام به گام جلو آورده تا آماده دریافت «دین کامل» گردد؛ مرحله ای که خداوند درباره آن فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»(8)؛ (امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین جاودان شما پذیرفتم). این مسئله درست مانند سیستم های آموزشی است که با رشد علمی دانش آموزان، مطالب کاملتر، مفصل تر و دقیق تری به آنها ارائه می کنند.
این شرایع از حضرت آدم(علیه السلام) شروع شده و به حضرت خاتم(صلی الله علیه و آله) ختم گردیده است. لذا آخرین و کاملترین شریعت، که باید تا روز قیامت عهده دار هدایت بشر شود، به گونه ای ارائه شده است که قابل انطباق بر شرایط گوناگون و پاسخ گوی نیازهای متفاوت بشر در اعصار مختلف باشد. خداوند متعال در آیه 158 سوره اعراف با اشاره به این مسأله (جامعیت و جهان شولی آخرین دین) می فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً»؛ (بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم). ممکن است گمان شود که این آیه مربوط به عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است، اما هنگامی که به آیه 28 سوره سبأ مراجعه کنیم، می بینیم که اطلاق به کار رفته در آن، همه انسانها در همه زمانها را شامل می شود؛ خداوند در این آیه می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً»؛ (و ما تو را نفرستادیم، مگر برای همه مردم تا [آنها را به پاداش الهی] بشارت دهی و [از عذاب او] بترسانی). این آیه هیچ قید زمانی، مکانی و یا شخصیتی ندارد؛ یعنی خداوند می گوید: ما تو را به سوی همه کسانی فرستادیم که ذیل عنوان «الناس» قرار می گیرند.
1- شرایع سابق برای بشر کفایت می کرد.
2- شرایع سابق جوابگوی نیاز بشر نبود، لذا باید دین جدید و کاملتری ارائه می شد.
در صورتی که حالت اول صحیح باشد، دیگر دلیلی مطابق با عقل و حکمت باقی نمی ماند که خداوند بر اساس آن، دین جدید را نازل کند. پس خود به خود حالت دوم اثبات می شود. در این حالت خواه به دلیل تحریف و از بین رفتن ادیان گذشته و خواه بدلیل رشد بشر و جوامع بشری، عقل ایجاب می کند که دین جدیدی ارائه شود.
اشاره به این نکته نیز مناسب است که پذیرش مسأله تکثرگرایی و حقانیت ادیان در کنار هم، زمانی ممکن است که چند دین هم طراز و هم وزن وجود داشته باشد؛ دین هایی که از لحاظ خرد پذیری و خرد پروری، مصونیت کتاب مقدس آن از تحریف و انحراف، جامعیت علمی و عملی، جهان و زمان شمولی و ... در کنار و در سطح هم باشند. درحالیکه امروزه چنین چیزی وجود ندارد؛ مثلا در مورد دین مسیحیت به عنوان یکی از مهمترین ادیان موجود، می بینیم که می گویند: «خدا در عین اینکه یکتاست، سه گانه است».(9) این مسأله از لحاظ عقلی قابل درک نیست؛ چنان که دانشمندان مسیحی نیز به آن اعتراف کرده اند.(10)
کتب مقدس این ادیان نیز دستخوش انحراف، تحریف، برداشتهای شخصی و ... شده است. مثلا مسیحیان معتقدند که خداوند الهاماتی به نویسندگان کتب مقدس نموده است و آنها این الهامات را به صورت مکتوب درآورده اند، اما اشتباهات و اطلاعات نادرست نویسنده نیز در آن راه یافته است.(11) بر این اساس چنین متنی نمی تواند منبع موثقی برای جهان بینی صحیح باشد. این موارد به همراه مسایل دیگری از این دست، موجب می شود به نامطمئن بودن مرام و مسلک باقی مانده از این ادیان برسیم.
بر این اساس می گوییم: اعتقاد به نظریه حقانیت عرضی ادیان از اساس باطل است.
علاوه بر اینکه دلایل نقلی و تاریخی اذعان می کند که شرایع الهی ای مثل مسیحیت و یهودیت دچار تحریف و دگرگونی شده اند، تا جایی که بهتر است از انتساب ادیان موجود به آن پیامبران الهی خودداری کنیم و ساحت آن بزرگواران را از تعالیم این ادیان منزه بدانیم. آیین هایی مثل بودیسم و هندوئیسم و امثال آن نیز که ادعای الهی بودن ندارند یا آیین هایی مثل بهائیت که در انتسابشان به خداوند از تناقضات فاحشی رنج می برند اصلا داخل در بحث حقانیت عرضی ادیان نیستند. وقتی آیینی (مثل آیین بودا) ادعا ندارد که دینی الهی است و مجموعه ای از گزاره های حکمی و آداب انسان ساخته است و یا وقتی ما با چشم خویش و مطالعه تاریخی دقیق با ظهور سیاسی و استعمار ساخته بهائیت مواجه می شویم، دیگر دلیلی نمی ماند که بخواهیم از الهی بودن یا حقانیت آنها در کنار ادیان الهی بحث کنیم.
نتیجه: ادیان الهی سابق در زمان خود کاملا بر حق بودند ولی پس از اینکه خداوند اسلام را به عنوان آخرین و کاملترین شریعت ارائه نمود، منسوخ شدند. علاوه بر اینکه در حال حاضر، آنچه از ادیان سابق الهی برای ما باقی مانده است با تحریف و انحراف همراه شده و از حالت اولیه خود خارج شده است. لذا جایی برای بحث از حقانیت آنها در کنار اسلام باقی نمی ماند.
پینوشتها:
(1). سوره آل عمران، آیه 19.
(2). سوره آل عمران، آیه 85.
(3). «کالبد شکافی پلورالیزم دینی»، ربانی گلپایگانی، علی، مجله کتاب نقد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، پاییز 1376هـ ش، شماره 4، ص 133.
(4). سوره نجم، آیه 3 و 4.
(5). رک: مدخل مسائل جدید در علم کلام، سبحانی، جعفر، مؤسسه امام صادق، قم، 1375هـ ش، ج 2، ص 226 -330.
(6). رک: همان.
(7). سوره روم، آیه 30.
(8). سوره مائده، آیه 3.
(9). تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ص 148، نقل از: مسیحیت شناسی مقایسه ای، زیبائی نژاد، محمد رضا، انتشارات صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1384 هـ ش، ص 344.
(10). رابربت ویر می نویسد: «آکوییناس، چهره ی مهم متفکر قرون وسطی بر این باور بود که بسیاری از نظریات بنیادین مسحیی، از جمله نظریه تثلیث در بیرون از قلمرو عقل و استدلال عقلانی قرار دارند و لذا می گفت که نظریات مزبور صرفاً بر مبنای ایمان مذهبی است که همچون سلسله ای از حقایق پذیرفته می شود. با این وصف، چنین استدلال می کرد که با آن که نظریه ی تثلیث را نمی توان با عقل و دلیل ثابت کرد اما به هیچ وجه مغایر و مخالف با عقل و خرد هم نیست».(جهان مذهبی، رابربت ویر، ص 744، نقل از: مسیحیت شناسی مقایسه ای، زیبائی نژاد، محمد رضا، انتشارات صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1384 هـ ش، ص 344).
(11). کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمه: توفیقی، حسین، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم ، 1377 هـ ش، ص 26.
قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»(1)؛ (دین حقیقی در نزد خداوند اسلام است). همچنین می فرماید: «وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ»(2)؛ (هر کس دینى غیر از اسلام براى خود انتخاب کند پذیرفته نخواهد شد).
در اینجا سوالی پیش می آید که چرا باید همه انسان ها باید از دین واحدی پیروی کنند؟ و چرا خداوند دین حقیقی را منحصر در اسلام کرده است؟
این بحث در زمره یکى از مباحث مهم دین پژوهى به نام «انحصارگرایی و تکثرگرایى دینی» طرح می شود و آنچه در اینجا به بررسی آن خواهیم پرداخت حقانیت عرضی ادیان (حقانیت ادیان در کنار هم) است.
تکثرگرایى
ظاهرا بحث تکثر در حقانیت ادیان، ابتدا در جوامع مسیحی به وجود آمد. انحصارگرایان مسیحی کمال و رستگارى را منحصر در مسیحیت مى دانستند اما تکثرگرایان نظری متفاوت داشتند. «تکثرگرایى» یا «آیین کثرت» به معناى پذیرش کثرت و نفى انحصار است. این واژه معادل فارسى واژه پلورالیسم (Pluralism) در زبان انگلیسى است. احیا کننده این نظریه در عصر حاضر، اندیشمند مسیحی «جان هیک» است و آن را در مخالفت با انحصارگرایان مسیحی ارائه کرد؛ او می گفت: «همه انبیاء نور مطلق را می بینند و در آن اشتباه نمیکنند. اما هنگامی که از نور جدا شدند، هر پیامبری مطابق فرهنگ، آموختهها و برداشتهای خود، شریعتی آورده و شریعتش ساختهی فکر خودش است». او معتقد بود: «ادیان هر یک راهی متفاوت هستند که آدمیان از آن طریق با حق متعال ارتباط حاصل کرده اند. بنابراین همه ادیان راه هایی معتبر برای نیل به هدایت و رستگاری اند. حق واحد نیست، بلکه حق ها بسیار، و ادیان متعددی واجد حق می باشند»؛ این یعنی پلورالیسم دینی.(3)
اشکال
اولین اشکال وارد بر این نظریه، در مورد «پیش فرض های» آن است:1- ایشان دین را ساخته فکر انبیاء و حاصل تجربه آنها دانسته است. او می پندارد هر یک از انبیاء به مانند فلاسفه، برداشت و تفسیری از حقیقت یا همان نور مطلق واحدی که شهود کرده، ارائه می نماید. نگاهی که منجر می شود بگوییم: اولا خود انبیاء نیز به حقیقت آن نور واحد نرسیده اند؛ زیرا هر کدام بر اساس میزان فهمش، برداشت متفاوتی داشته و آن را ارائه داده است. ثانیا تعالیم انبیاء معجونی از حقیقت و فرهنگ جامعه شان می شود که به هیچ وجه نمی توان به مطابقت آن با حقیقت اطمینان پیدا کرد.
این درحالی است که ما انبیاء را عالم و آگاه به حقایق دانسته و تمام افعال و سخنانشان را منطبق بر خواست و اراده خداوند می دانیم: «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»(4)؛ (و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید. آنچه آورده، چیزی جز سخن خداوند نیست که به او وحی شده است).(5)
2- دومین پیش فرض، تأثیر پذیری انبیاء از محیط، فرهنگ و اجتماعشان می باشد. درحالی که انبیاء نه تنها تحت تأثیر فرهنگ و جامعه شان نبوده اند بلکه تأثیرگذار در آنها بوده اند. مطالعه زندگی پیامبران(علیهم السلام) نشان می دهد آنها از سرسخت ترین مبارزان علیه فرهنگ و آداب و رسوم غلط جوامع خود بوده اند؛ به حدی که حتی از بذل جان خویش در راه حقیقت هیچ ابایی نداشتند. به عنوان نمونه می توان به حضرت نوح(علیه السلام) اشاره کرد که 950 سال از عمرش را در راه دعوت به حق و مبارزه با عقاید باطلی که سراسر جامعه اش را فرا گرفته بود صرف کرد؛ و یا حضرت ابراهیم که در جامعه ای بت پرست رشد یافت اما قهرمان توحید بود و ... .
اشکال عقلی
این نظریه «جمع بین نقیضین» است؛ چرا که نمی توان نظرات متناقض را به صورت همزمان صحیح دانست؛ نمی شود یک چیز در عین حال که سفید است سیاه باشد و از همان منظری که واحد است، متعدد باشد. به همین دلیل می گوییم که حق نمی تواند متعدد باشد؛ چرا که نقطه مقابل آن باطل است؛ لذا نمی شود هم تناسخ و «چرخه سمسره» هندویسم را بپذیریم و هم به حق بودن «معاد» معتقد باشیم، هم بگوییم خدا یکتاست و هم بگوییم سه تاست، هم بگوییم «لم یلد و لم یولد» و هم بگوییم عیسی پسر خداست یا فرشتگان دختران خدایند و ... . پس ناگزیر باید یکی را پذیرفت و به بطلان دیگری رأی داد.(6)تعریف صحیح انحصارگرایی دینی از منظر اسلام
خداوند همه انسان ها را بر اساس سرشت واحدی آفریده است و برای آنان دین و آیین واحدی قرار داده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ»(7)؛ (روی خود را متوجه آئین خالص پروردگار کن این فطرتی است که خداوند انسانها را بر آن آفریده دگرگونی در آفرینش خدا نیست این است دین و آئین محکم و استوار).از این رو معتقدیم که روح و جوهر همه شرایع آسمانی یک چیز بوده، و دعوت همه پیامبران الهی حول این محور صورت پذیرفته است. آنها همگی از بشر خواسته اند که تسلیم خداوند و مطیع اوامر و نواهی او باشند؛ لذا می بینیم که خداوند می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام»؛ (دین حقیقی در نزد خداوند اسلام است)، و در آیه 67 سوره آل عمران از حضرت ابراهیم(علیه السلام) به عنوان مسلمان یاد می کند: «مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»؛ (ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى بلکه حق گرایى فرمانبردار بود و از مشرکان نبود).
در واقع در دعوت پیامبران اصلا تعدد و کثرتی وجود ندارد؛ تفاوت، تنها در اینست که هر پیامبر جدید صاحب شریعتی که مبعوث می شده، بر اساس رشد و تکامل بشر، دین کاملتری ارائه می کرده است. به تعبیر دیگر: هر پیامبر جدید، آن حقیقت واحد و آن نور مطلقی که انسان به صورت فطری به آن گرایش دارد را به صورت کاملتر و مفصل تر به او ارائه نموده است و او را گام به گام جلو آورده تا آماده دریافت «دین کامل» گردد؛ مرحله ای که خداوند درباره آن فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا»(8)؛ (امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین جاودان شما پذیرفتم). این مسئله درست مانند سیستم های آموزشی است که با رشد علمی دانش آموزان، مطالب کاملتر، مفصل تر و دقیق تری به آنها ارائه می کنند.
این شرایع از حضرت آدم(علیه السلام) شروع شده و به حضرت خاتم(صلی الله علیه و آله) ختم گردیده است. لذا آخرین و کاملترین شریعت، که باید تا روز قیامت عهده دار هدایت بشر شود، به گونه ای ارائه شده است که قابل انطباق بر شرایط گوناگون و پاسخ گوی نیازهای متفاوت بشر در اعصار مختلف باشد. خداوند متعال در آیه 158 سوره اعراف با اشاره به این مسأله (جامعیت و جهان شولی آخرین دین) می فرماید: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً»؛ (بگو: ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم). ممکن است گمان شود که این آیه مربوط به عصر پیامبر(صلی الله علیه و آله) بوده است، اما هنگامی که به آیه 28 سوره سبأ مراجعه کنیم، می بینیم که اطلاق به کار رفته در آن، همه انسانها در همه زمانها را شامل می شود؛ خداوند در این آیه می فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً»؛ (و ما تو را نفرستادیم، مگر برای همه مردم تا [آنها را به پاداش الهی] بشارت دهی و [از عذاب او] بترسانی). این آیه هیچ قید زمانی، مکانی و یا شخصیتی ندارد؛ یعنی خداوند می گوید: ما تو را به سوی همه کسانی فرستادیم که ذیل عنوان «الناس» قرار می گیرند.
فقط کاملترین دین و تنها دین تحریف نشده می تواند حق باشد
شرایع انبیای گذشته در زمان خودشان کاملا برحق بوده اند ولی با آمدن اسلام، دیگر جایی برای آنها باقی نمی ماند؛ چرا که برای آن زمان دو حالت قابل تصور است:1- شرایع سابق برای بشر کفایت می کرد.
2- شرایع سابق جوابگوی نیاز بشر نبود، لذا باید دین جدید و کاملتری ارائه می شد.
در صورتی که حالت اول صحیح باشد، دیگر دلیلی مطابق با عقل و حکمت باقی نمی ماند که خداوند بر اساس آن، دین جدید را نازل کند. پس خود به خود حالت دوم اثبات می شود. در این حالت خواه به دلیل تحریف و از بین رفتن ادیان گذشته و خواه بدلیل رشد بشر و جوامع بشری، عقل ایجاب می کند که دین جدیدی ارائه شود.
اشاره به این نکته نیز مناسب است که پذیرش مسأله تکثرگرایی و حقانیت ادیان در کنار هم، زمانی ممکن است که چند دین هم طراز و هم وزن وجود داشته باشد؛ دین هایی که از لحاظ خرد پذیری و خرد پروری، مصونیت کتاب مقدس آن از تحریف و انحراف، جامعیت علمی و عملی، جهان و زمان شمولی و ... در کنار و در سطح هم باشند. درحالیکه امروزه چنین چیزی وجود ندارد؛ مثلا در مورد دین مسیحیت به عنوان یکی از مهمترین ادیان موجود، می بینیم که می گویند: «خدا در عین اینکه یکتاست، سه گانه است».(9) این مسأله از لحاظ عقلی قابل درک نیست؛ چنان که دانشمندان مسیحی نیز به آن اعتراف کرده اند.(10)
کتب مقدس این ادیان نیز دستخوش انحراف، تحریف، برداشتهای شخصی و ... شده است. مثلا مسیحیان معتقدند که خداوند الهاماتی به نویسندگان کتب مقدس نموده است و آنها این الهامات را به صورت مکتوب درآورده اند، اما اشتباهات و اطلاعات نادرست نویسنده نیز در آن راه یافته است.(11) بر این اساس چنین متنی نمی تواند منبع موثقی برای جهان بینی صحیح باشد. این موارد به همراه مسایل دیگری از این دست، موجب می شود به نامطمئن بودن مرام و مسلک باقی مانده از این ادیان برسیم.
بر این اساس می گوییم: اعتقاد به نظریه حقانیت عرضی ادیان از اساس باطل است.
علاوه بر اینکه دلایل نقلی و تاریخی اذعان می کند که شرایع الهی ای مثل مسیحیت و یهودیت دچار تحریف و دگرگونی شده اند، تا جایی که بهتر است از انتساب ادیان موجود به آن پیامبران الهی خودداری کنیم و ساحت آن بزرگواران را از تعالیم این ادیان منزه بدانیم. آیین هایی مثل بودیسم و هندوئیسم و امثال آن نیز که ادعای الهی بودن ندارند یا آیین هایی مثل بهائیت که در انتسابشان به خداوند از تناقضات فاحشی رنج می برند اصلا داخل در بحث حقانیت عرضی ادیان نیستند. وقتی آیینی (مثل آیین بودا) ادعا ندارد که دینی الهی است و مجموعه ای از گزاره های حکمی و آداب انسان ساخته است و یا وقتی ما با چشم خویش و مطالعه تاریخی دقیق با ظهور سیاسی و استعمار ساخته بهائیت مواجه می شویم، دیگر دلیلی نمی ماند که بخواهیم از الهی بودن یا حقانیت آنها در کنار ادیان الهی بحث کنیم.
نتیجه: ادیان الهی سابق در زمان خود کاملا بر حق بودند ولی پس از اینکه خداوند اسلام را به عنوان آخرین و کاملترین شریعت ارائه نمود، منسوخ شدند. علاوه بر اینکه در حال حاضر، آنچه از ادیان سابق الهی برای ما باقی مانده است با تحریف و انحراف همراه شده و از حالت اولیه خود خارج شده است. لذا جایی برای بحث از حقانیت آنها در کنار اسلام باقی نمی ماند.
پینوشتها:
(1). سوره آل عمران، آیه 19.
(2). سوره آل عمران، آیه 85.
(3). «کالبد شکافی پلورالیزم دینی»، ربانی گلپایگانی، علی، مجله کتاب نقد، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، تهران، پاییز 1376هـ ش، شماره 4، ص 133.
(4). سوره نجم، آیه 3 و 4.
(5). رک: مدخل مسائل جدید در علم کلام، سبحانی، جعفر، مؤسسه امام صادق، قم، 1375هـ ش، ج 2، ص 226 -330.
(6). رک: همان.
(7). سوره روم، آیه 30.
(8). سوره مائده، آیه 3.
(9). تاریخ تفکر مسیحی، تونی لین، ص 148، نقل از: مسیحیت شناسی مقایسه ای، زیبائی نژاد، محمد رضا، انتشارات صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1384 هـ ش، ص 344.
(10). رابربت ویر می نویسد: «آکوییناس، چهره ی مهم متفکر قرون وسطی بر این باور بود که بسیاری از نظریات بنیادین مسحیی، از جمله نظریه تثلیث در بیرون از قلمرو عقل و استدلال عقلانی قرار دارند و لذا می گفت که نظریات مزبور صرفاً بر مبنای ایمان مذهبی است که همچون سلسله ای از حقایق پذیرفته می شود. با این وصف، چنین استدلال می کرد که با آن که نظریه ی تثلیث را نمی توان با عقل و دلیل ثابت کرد اما به هیچ وجه مغایر و مخالف با عقل و خرد هم نیست».(جهان مذهبی، رابربت ویر، ص 744، نقل از: مسیحیت شناسی مقایسه ای، زیبائی نژاد، محمد رضا، انتشارات صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1384 هـ ش، ص 344).
(11). کلام مسیحی، توماس میشل، ترجمه: توفیقی، حسین، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم ، 1377 هـ ش، ص 26.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}